افسوس

رفتی برای همیشه زدیده ام نه ازدلم.......مکن خیال که لحضه ای زیاد توغافلم

افسوس

رفتی برای همیشه زدیده ام نه ازدلم.......مکن خیال که لحضه ای زیاد توغافلم

ادبیات مهاجرت


شعری از عباس صفاری


 



مرسدس بنز سیاه




دریا همیشه هست


برکه های آرام


همیشه بستر ستارگان خواهند بود


و سرگردانی ابر


عقوبتی ابدی است.


 
گیسوی دریاچه ها را نسیم
همیشه خواهد بافت
برگهای ریخته را باد
همیشه خواهد برد
و این کوه
جامه های سپیدش را هر بهار
کنار رودخانه خواهد شست .

 
پرستوهای مهاجر هر سال
به حیاط صومعه ی کاپیسترانو
باز خواهند گشت
و فصول سر آمده را جویباران
همیشه تا دریا
بدرقه خواهند کرد .

 
مرگ هم
مثل آن مرسدس بنز سیاه
همیشه از این خیابان خواهد گذشت
و مرا نیز روزی با خود
به خوابگاه همیشگی ام خواهد برد
و من دیگر
شما را که به خوابی شیرین می مانید
هرگز به خواب نخواهم دید .

.


شعری از یاشار احد صارمی




مرسدس بنز سیاه
برای مرسدس سیاه عباس صفاری


خانم آن کفش های مرا لطفا  بیاور
کفش های سفید مرا
که روزگاری با شلوار آبی ام پا به پای کفش ها ارغوانی تو می رقصید .
ترانه ای هم در وصف آن روزگار بخوان  که در کوچه های مه گرفته ی شهر گم شد


در وصف این عکس ها
و این همه پروانه های زرد خیالی که در کاغذها پر می زنند .


ارواح خنک شاعران
با کت و شلوار سیاهی که بر تن دارند و شالی سبز بر گردن
با چترشان
با صندلی های چوبیشان
با خودنویس هایشان
و با چشم های پر از مرکب
آمده اند و حیاط را پر کرده اند
نمی دانم حالا به یاد دختران استانبول به این موسیقی گوش می دهم
یا به یاد شب های پر از فانوس و مرموز تهران
چه گل های قشنگی در خانه داریم خانم
و این آفتابگردان که همیشه برای من جای دختر کوچکم را داشت
چقدر نگران است !!!!
بگذار به تنه ی دوستانه و شیرین این گیلاس دست به سایم
که خاطراتم را پر از چراغ و چشم می کند .
تو هنوز پیر نشده ای


تنت را بگذار یکبار دیگر ببویم
زیتون آغشته به لیمو و زعفران !
..
آن راه باریک را در کاغذ می بینی
باید دیگر بروم
اگر برنگشتم
سال آینده
همین ماه ترانه ای در وصف مولوی های جوان و مست بخوان
با شالی که برایم بافته بودی
اینجا با همین صندلی خواهم آمد
کفش های سفیدم چه همخوانی دارد با رنگ این مرسدس
برای شوخی هم که باشد با این راننده ی زبانشناس خوش و بش می کنم
و به چینی می گویم قورباغه را کجا می بری ؟
مثل یک مرد انگلیسی لبخند می زند و ماشین را برای حرکت روشن می کند
خرفتی است دیگر
یادم می رود برای ماهبانو دست تکان دهم !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد