-
شعرهای من
جمعه 16 دیماه سال 1384 16:36
(جدایی) از جاده ها بیزارم زیرا جزلالایی گریه سرود تازه ای نمیخوانند قشلاق بحران زده قلبهای بی یادگارمانده را. چلان خزان۸۴
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 دیماه سال 1384 19:52
ادبیات مهاجرت شعری از عباس صفاری - ساکن لاگونا بیچ - کالیفرنیای جنوبی این شهر در نقشه ی هیچ کشوری نیست از اردیبهشت هر شهری خانه ای آورده ام و خیابان ها از ترانه های فراموش شده ای آمده اند که شب زنده داران حرفه ای را به خانه می رسانند. خورشید طلایی را در روز روشن از گلدان ون گوگ دزدیده ام ستارگان همه از گریبان زنم سر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 دیماه سال 1384 19:44
ادبیات مهاجرت شعری از عباس صفاری مرسدس بنز سیاه دریا همیشه هست برکه های آرام همیشه بستر ستارگان خواهند بود و سرگردانی ابر عقوبتی ابدی است. گیسوی دریاچه ها را نسیم همیشه خواهد بافت برگهای ریخته را باد همیشه خواهد برد و این کوه جامه های سپیدش را هر بهار کنار رودخانه خواهد شست . پرستوهای مهاجر هر سال به حیاط صومعه ی...
-
شعرهای من
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 18:41
برای هیچ ته نشین شده ایم درزمانی که رودش میخوانند ورودی که زمان کاش رودها دریا می شدندودریاها علف علفهایی روییده بر سنگهایی بی احساس تاثابت کنندکه ما هرگز نبوداه ایم دلال ثانیه های زودگذر حیاتمان که تلخی زهراگین جامی است به نام مرگ. چلان۸۴
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 21:48
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 20:59
Im coming soon